یکی از قرارداد هایی که در قانون مدنی از اهمیت بسیاری برخوردار است. عقد اجاره است که در آن مستأجر، در مقابل پرداخت مبلغی حق استفاده را محل اجاره را پیدا می کند. :برای عقد اجاره چندین قانون وجود دارد: قانون مدنی، قانون روابط موجر و مستاجر ۵۶، قانون روابط موجر و مستاجر ۷۶ و قانون روابط موجر و مستاجر ۶۲. در بین قانون های مربوط به عقد اجاره سرقفلی و حق کسب و پیشه یک عنوانی است که همه ی دوستان به دنبال معنی آن می باشند در این مطلب به معنی سرقفلی و تفاوت آن با حق کسب و پیشه می پرداریم.
سرقفلی حقی است که ابتدا در عرف پدید آمد و سپس وارد قانون شد. دکتر کاتوزیان سرقفلی را امتیازی تعریف کرده اند که طبق آن مستاجر متصرف، به دلیل حقی که در نتیجه فعالیت خود در جلب مشتری پیدا کرده است در اجاره کردن محل کسب خویش بر دیگران مقدم شناخته می شود.اما باید ذکر کرد که این تعریف دکتر کاتوزیان بیشتر منطبق بر حق کسب و پیشه است نه سرقفلی زیرا حق کسب و پیشه به دلیل شهرت ایجاد می شود نه سرقفلی
سرقفلی طبق تعریف لغوی؛ دو معنا دارد:
در قانون روابط موجر و مستاجر ۵۶ حق کسب و پیشه مطرح شد و سپس به دلیل غیرشرعی اعلام شدن حق کسب و پیشه به وسیله شورای نگهبان، در قانون روابط موجر و مستاجر ۷۶ حق سرقفلی پیش بینی شد. حق سرقفلی با حق کسب و پیشه تفاوت دارد. برخی این دو را یکی تلقی می کنند منتها حق کسب و پیشه با حق سرقفلی متفاوت است. تفاوتهای این دو عبارتند از:
سرقفلی مذکور در قانون روابط موجر و مستاجر۷۶ انواع مختلفی دارد که ذیلاً بیان خواهد شد:
مقنن در ماده ۶ قانون روابط موجر و مستأجر سال ۱۳۷۶ مفهوم سرقفلی را بیان نموده که از فقه گرفته شده و مقرر میدارد: «هرگاه مالک، ملک تجاری خود را به اجاره واگذار نماید میتواند مبلغی را تحت عنوان سرقفلی از مستأجر دریافت نماید. همچنین مستأجر میتواند در اثناء مدت اجاره برای واگذاری حق خود مبلغی را از موجر یا مستأجر دیگر به عنوان سرقفلی دریافت کند مگر آنکه در ضمن اجاره حق انتقال به غیر از وی سلب شده باشد.» که البته این مفهوم نه با سرقفلی عرفی بلکه با مفهوم سرقفلی فقهی مطابقت دارد. در اینکه این سرقفلی با سرقفلی عرفی یکی نیست تردیدی وجود ندارد.
یکی از مبانی و علل پرداخت مبلغ در عقد اجاره تحت عنوان «سرقفلی» شروط ضمن عقد اجاره میباشد. طرفداران این نظر معتقدند که مستأجر ضمن انعقاد عقد با مالک با پرداخت مبلغی تحت عنوان سرقفلی به مالک شروطی به نفع خود و به ضرر موجر در ضمن عقد میگنجاند که در هنگام تخلیه ملک نیز، برای اسقاط این شروط لازم است، مالک مبلغی را تحت عنوان سرقفلی در حق مستأجر بپردازد تا وی این شروط را از خود ساقط کند. به عنوان مثال مستأجر با پرداخت مبلغی در بدو اجاره شرط میکند که مالک حق نداشته باشد مورد اجاره را به دیگری اجاره دهد و ملزم باشد تا با مبلغ متعارفی هر ساله آن محل را به وی اجاره دهد که این مبلغ بین مالک و مستأجر و برعکس، تحت عنوان سرقفلی مبادله میگردد. قانونگذار در قانون روابط موجر و مستأجر مصوب سال ۱۳۷۶ طبق دیدگاه فوق، مواد ۷ و ۸ را پیشبینی نموده که در ماده ۷ آمده است: «هرگاه ضمن عقد اجاره شرط شود تا زمانی که عین مستأجره در تصرف مستأجر باشد مالک حق افزایش اجارهبها و تخلیه عین مستأجره را نداشته باشد و متعهد شود که هر ساله عین مستأجره را به همان مبلغ به او واگذار نماید در این صورت مستأجر میتواند از موجر و یا مستأجر دیگر مبلغی بهعنوان سرقفلی برای اسقاط حق خود دریافت نماید.»
مجدداً در ماده ۸ قانون مذکور به شروط دیگری که مستأجر میتواند برای اسقاط آن از مالک مطالبه سرقفلی کند اشاره کرده و مقرر میدارد: «هرگاه ضمن عقد اجاره شرط شود که مالک عین مستأجره را به غیر مستأجر اجاره ندهد و هر ساله آن را به اجاره متعارف به مستأجر متصرف واگذار نماید مستأجر میتواند برای اسقاط حق خود و یا تخلیه محل مبلغی را بهعنوان سرقفلی مطالبه و دریافت نماید»
برخی در ایراد به مواد فوق معتقدند: «این شرایط ذکر شده در این دو ماده با ماده ۹۵۹ قانون مدنی که مقرر میدارد: «هیچ کس نمیتواند به طور کلی حق تمتع و یا حق اجرا تمام یا قسمتی از حقوق مدنی را از خود سلب کند.» در تناقض است به این توضیح که مالک یا موجر اصولاً باید توانایی تعدیل اجارهبها را در مدت معقولی داشته باشند و با عدم وجود چنین حقی حقوق مالکانه معنا و مفهوم نخواهد داشت.»